ویژگی خاص اندیشههای امام موسی صدر درباره صلح این است که این اندیشهها یک امر انتزاعی نیستند بلکه انضمامیاند. کسی که در شرایط اجتماعی خاصی زیست میکند و با گروهها و فرق مختلفی درگیر است، در مقام عمل باید اندیشهها و ایدههای خود را بیان کند و اساسا بسیاری از این اندیشهها در میدان عمل شکل میگیرند و این نکته بسیار مهمی از نظر فلسفی است که نسبت معرفتهای ما با عمل چیست؟ بسیاری از معرفتهای ما در مقام عمل شکل میگیرند. فقیهی که در مدرسه و حجره خود بحث میکند با فقیهی که در میدان کشمکشهای اجتماعی قرار گرفته و باید فتوا بدهد، قطعا فتوایش بسیار متفاوت با فقیه قبلی است.
امام موسی صدر که در مقام عمل اندیشههای خود درباره صلح را نشان میدهد در اصل بر عینیت آن اندیشهها تاکید دارد، بنابراین کسی نمیتواند به او انتقاد کند که حرفها و اندیشههایش اتوپیایی است و قابل تحقق نیستند.
اگر شخصیتی مانند امام موسی صدر مبحث صلح را مطرح میکند، این مبحث به معنای صلحِ کل بودن نیست. صلح کل بودن به معنای نفاق است. صلح به معنای آن نیست که ما هرگونه اختلاف نظری را نپذیریم. مگر میشود که دو انسان هیچگونه اختلاف نظری با هم نداشته باشند؟ ما باید اختلاف نظرها را بپذیریم، مساله مهم این است که ما با این اختلاف نظرها و کشمکشها چگونه برخورد کنیم؟ کارل یاسپرس فیلسوف مشهور آلمانی نکته بسیار زیبایی را بیان میکند: «اختلاف نظرها و کشمکشها وضعیت مرزی ما انسانهاست.» یعنی اموری هستند که ما اساسا نمیتوانیم از آنها فرار کنیم. مرگ و رنج از این دسته از امور هستند. امر دیگر اختلاف و کشمکشهاست، به باور یاسپرس باید نحوه برخورد ما با این کشمکشها عاشقانه باشد.
امام موسی صدر در اندیشههایش بر این اختلاف نظرها و کشمکشها صحه میگذارد، اما در نحوه برخورد با آنها مانند یاسپرس میاندیشد. امام صدر حتی در هنگام صحبت با مبارزان جنبش امل نمیگوید که همه باهم باید صلحِ کل و عدم اختلاف نظر داشته باشیم. اتفاقا ایشان تاکید میکنند بر طبیعی بودن اختلاف نظرها و به مبارزان خود برخورد عاشقانه با کشمکشها را آموزش عملی میدهد.
به نظر من ریشههای بحث صلح از منظر امام موسی صدر به 2 نکته باز میگردد: نخست اینکه نگاه ما به خودمان چگونه باشد و دوم اینکه نگاه ما به «دیگری» چگونه باشد. نگاه به خود بسیار مهم است. یکی از معضلات اساسی ما این است که ما وقتی خودمان را مطلق تلقی کنیم، چگونه میتوانیم رفتار صلح آمیز با نزدیکترین کسان خود داشته باشیم؟ نکته مهم امام صدر این است که ما نباید خودمان را مطلق و خطاناپذیر تلقی کنیم. بحث «دیگری» نیز بسیار مهم است که امروزه فیلسوفان غربی روی آن بسیار تفکر میکنند. در منظومه فکری امام موسی صدر نیز نوع نگاه ایشان به «دیگری» بسیار مهم است و جای بحث دارد. در مبانی انسانشناسی اسلامی حقوقی برای انسان درنظر گرفته شده است، اما همه به این مبانی التزام عملی ندارند. امام صدر معتقد به حقوق انسانهاست.
امام موسی صدر معتقد به «منطق گفتوگو» است و در آموزههای خود اشاره دارد که در منطق اسلام بر تکریم گفتارهای انسانی تاکید شده، آن هم به اعتبار آنکه جزئی از وجود انسان است.
از نظر ایشان وقتی با «منطق گفتوگو» سخن میگوییم باید به لوازم آن توجه داشته باشیم. منطق گفتوگو این نیست که بگوییم من میگویم و تو بشنو و بگو سمعا و طاعتا. منطق گفتوگو این است که پیش فرض ذهنی من این باشد که چه بسا من میخواهم از تو چیزهایی یاد بگیرم. به باور امام موسی صدر پیروان دیگر ادیان و فرق عوامل تعاون و دریچههای فرهنگی هستند که دستاوردهای میلیاردها فرد از افراد انسانها به شمار میروند که باید از این دستاوردها استفاده کرد. این منطق با ارزشی است.
در بررسی اندیشههای امام موسی صدر متوجه شدم که یک سمت جریان صلح ایشان با پیروان ادیان گوناگون است. بر این اساس امام موسی صدر بر گفتوگوی بین ادیانی تاکید بسیار دارد.
بُعد دوم صلح در اندیشه امام موسی صدر، صلح با پیروان دیگر مذاهب اسلامی است. در جایی از امام صدر سوال میکنند که چه فرقی میان شیعه و سنی است؟ جواب ایشان این است که در میان شیعه و سنی مطلقا تناقضی وجود ندارد. هر دو مذاهبی از یک دین هستند. به عبارتی ما نباید در یک دین واحد وجود مذاهب گوناگون را تناقض تلقی کنیم.
بعد سوم صلح در درون یک جامعه شیعی است. یعنی نحوه مواجهه افراد درون یک مذهب با همدیگر باید چگونه باشد؟ اگر افراد درون یک مذهب واحد نتوانند با یکدیگر صلح برقرار کنند، در ادامه نیز نخواهند توانست تا با افراد از مذاهب دیگر صلح کنند. هنر امام موسی صدر این است که ابتدا هنر گفتوگو را در درون مذهب و جامعه خود نهادینه کرده و بعد به سراغ دیگر مناطق میرود.