تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




داستان عاشقانه هر روز صبحانه

تاریخ نشر : پنجشنبه 30 دی 1395 مشاهده : 45 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS

داستان عاشقانه هر روز صبحانه

داستان عاشقانه هر روز صبحانه

داستان عاشقانه هر روز صبحانه

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: «باید از تو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد.»

داستان عاشقانه

پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند. پیرمرد گفت: «زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!»

داستان عاشقانه


پرستاری به او گفت: «خودمان به او خبر می‌دهیم.»
پیرمرد با اندوه گفت: «خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد. حتی مرا هم نمی‌شناسد!»
پرستار با حیرت گفت: «وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟»

داستان عاشقانه


پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: «اما من که می‌دانم او چه کسی است...!»

یکی بود

اخبار مرتبط:

داستان عاشقانه سنگ انداخت جلو پای خواستگار

داستان عاشقانه و زیبای به رویت نیاوردم

داستان عاشقانه واقعی کوتاه و گریه آور

داستان زیبای عشق جاودانه امیر

داستان عاشقانه اهدای قلب




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «داستان عاشقانه هر روز صبحانه»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..