داستان محمدعلی پاشا و پسرک
داستان محمدعلی پاشا و پسرک
روزی محمد علی پاشا، حاکم مصر، از کوچه ای عبور می کرد. در سر راه خویش، پسر بچه نُه ساله ای را دید. به او گفت: «سواد داری یا نه؟»
پسرک جواب داد: «قرآن را خوانده ام و تا سوره انا فتحنا راحفظ کرده ام.»
داستان جالب و آموزنده
پاشا از این پسر خوشش آمد و یک دینار طلا به او بخشید. پسرک، سکه را بوسید و پس داد و گفت: «از قبول این معذورم.»
پاشا با تعجب پرسید: «چرا؟»
داستان جالب و آموزنده
طفل گفت: «پدرم سخت مرا تنبیه خواهد کرد زیرا می پرسد که این سکه طلا را از کجا آورده ای؟ اگر من بگویم که سلطان پاشا به من لطف کرده، می گوید که دروغ می گویی چون لطف و بخشش سلطان از هزار دینار کمتر نیست.»
پاشا از هوش و زکاوت او متعجب گردید و پدر پسرک را خواست و مخارج تحصیل کودک را تأمین کرد.
یکی بود
اخبار مرتبط:
داستان جالب و آموزنده نباید همه چیز را نصف کنیم
داستان جالب و آموزنده حکیم و دختر لجباز
داستان جالب و آموزنده شاهزادگان مصری
داستان جالب و آموزنده فرار از زندگی
داستان آموزنده و جالب مداد سیاه