تبلیغات ویژه

» خرید ممبر تلگرام »طراحی سایت و سئو »خرید فالوور و لایک »ادمین حرفه ای اینستاگرام »پکیج آموزش ارزهای دیجیتال »تبلیغات در اینستاگرام »خرید پیج اینستاگرام

مطالب مهم




بسته شعر ویژه ولادت حضرت محمد(ص)

اشعار مدح شاعران اهل بیت(ع) در رسای حضرت رسول(ص)را در اینجا بخوانید.

"امین" و "امن"  و "مومن"   آنقَدَر دنیا خطابت کرد

خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد

برای هر سری از روشنایت سایه بان می خواست

که شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کرد

حجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسن ات باخت

که بت ها را شکست و قبله ی دلها حسابت کرد

خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب

تو را تا آسمان ها برد و مثل ماه قابت کرد

تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا

زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد

دوای درد دین و درد دنیا ، درد بی دردی

حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد

تو را از دورها هم می شود آموخت ای خورشید!

زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کرد

که از این فاصله ، این سال های دوریِ نوری

همیشه پرتو مهرت به شب هامان اصابت کرد

هنوز از قله های ماذنه نور تو می روید

فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد

سودابه مهیجی

باران گرفت و سقف مدائن نشست كرد

دندانه‏ هاى كنگره قصد شكست كرد

نورى به صحن معبد زردشتیان رسید

كآتشكده ز نابى آن‏ نور مست كرد

بالا بلند آمد و هر ارتفاع را

در زیر پا نهاده و پایین و پست كرد

در هر دلى نشست و به شكلى ظهور داشت

این گونه بود كآینه را خود پرست كرد

وقتى سؤال كردم از او خود اشاره‏اى

در پاسخم به پرسش روز الست كرد

حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است

زیباترین هر آنچه كه زیباتر است كرد

فیض مقدسى و تعجب نمى‏كنم

این چیزها كه هست، نگاه تو هست كرد 

رضا جعفری

آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید

جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می آید

مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه

با نفس هاي الهي تو جان می آید

بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است

ریگ هم در کف دستت به زبان می آید

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست

قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد

با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين

از سماوات خدا برگ امان مي آيد

نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست

از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد

عرش معراج سماوات شده محرابت

ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد

نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش

قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است

عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند

نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد

به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد

هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم

شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت

عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد

«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد

عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري

دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری

جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است

اسداللهی چون حضرت حيدر داری

حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید

 جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری

اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند

روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند

اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست

رحمت عالمي و نور هدايت با توست

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت

پدر امتي و اذن شفاعت با توست

با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست

آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست

بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند

دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست

بايد از باب ولاي علي آيد هر کس

در هواي تو و در حسرت جنت با توست

سالياني ست دلم شوق زيارت دارد

يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه

نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله

یوسف رحیمی

هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی

همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی

همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه!

یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!

گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم

دلم کنار تو شد مُحرم، ندیده خوشتر از این جایی

چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب

که وحی شد به دل راهب همان ستوده عیسایی

به هیچ آینه جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر

شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی

به دختران نهان درگل، ببار ساقی نازک دل

ببار تا بشود نازل به قلب پاک تو زهرایی

به آرزوی نگین تو درآمده‌ست به دین تو

مسیح من! به کمین تو نشسته است یهودایی

قسم به «لیل» و به گیسویت، به ذکر «یاحق» و «یاهو»یت 

به آیه‌، آیه‌ی ابرویت به آن دو چشم تماشایی

در این هزاره ظلمانی از آن ستاره که می‌دانی

برای این شب توفانی کمی بخوان دل دریایی!

بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من 

طنین یک صلواتم من به شوق این همه زیبایی

قاسم صرافان

ای حق نیافریده کسی را مثال تو

خورشید جلوه ایست ز نور  جمال تو 

ای محرم حریم خداوند ذو الجلال 

ای عقل مانده  مات ز جاه و جلال تو 

هرجا به ایه آیه قرآن که بنگرم 

گفته خدا سخن ز جمال و کمال تو 

ای برگزیده ای که تویی ختم انبیا 

وین افتخار داده به تو ذو الجلال تو 

امشب به وادی دل من شور محشر است 

سرد است ان دلی که ندارد خیال تو 

ای کعبه امید همه در نماز عشق 

محراب ماست ابروی هچون هلال تو 

دامان اهل بیت تو حبل المتین ماست  

دست توسل من و دامان آل تو 

من کیستم غلام غلامان کوی تو 

ای کاش پا نهد به سر من بلال تو 

هر کس گشود لب چو (وفایی) به مدح تو

یک نکته هم نگفت سخن از وصال تو 

  سید هاشم وفایی

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزلهای فراوان باشد

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن

مگذار این همه خورشید هراسان باشد

مگر اعجاز جز این است که باران بهشت

زادگاهش برهوت عربستان باشد

چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست

تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد

فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها

راز خندیدن یک کودک چوپان باشد

چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده

از تحیر دهن غار حرا وا مانده

عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد

نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد

شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست

ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست

از قضا رد شدی و راه قدر را بستی

رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی

رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید

و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید

عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته

جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته

پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد

چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد

آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز

سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز

شاعر این سیب حکایات فراوان دارد

چتر بردار که این رایحه باران دارد…

سید حمیدرضا برقعی

ای روشنی تبار تو و نور تیره ات

ای آسمانیان زمین هم عشیره ات

ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح

آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات

دارد دلت علاقه ی ذاتی به آسمان

همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات

خورشید رفت و ماه… پدرت رفت و مادرت

در غم گذشت روز و شب تار و تیره ات

دُرّ یتیمی و صدف کعبه خانه ات

لطف خدای عزّوجل پشتوانه ات

ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر

لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست

یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر

ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر

با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر

با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید

روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر

تو شاه بیت شعر غزل خیز خلقتی

حُسن ختام قصّه ی سبز نبوّتی

هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات

ذرّات خاک و مرحمت آسمانی ات

احساس شاخه ها و نسیم نوازشت

شوق شکوفه ها وزش مهربانی ات

تنها گل همیشه بهار جهان تویی

گلها معطّر از نفس جاودانی ات

لطف تو بوده شامل حال درختها

«حنّانه » بهره مند شد از خطبه خوانی ات

هر آفریده ای شده مدیون جود تو

برده نصیبی از برکات وجود تو

بر چهره ی تو نقش تبسّم همیشگی

در سینه ات ولی غم مردم همیشگی

دریایی و نمایش آرامشی ولی

در پهنه ی دل تو تلاطم همیشگی

در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد

بارانی از ترانه، ترنّم همیشگی

با حکمت ظریف تو مابین عشق و عقل

سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

سبز آمدی و زردِ جهان شد بهشت – رنگ

با سبز تو زمین و زمان شد بهشت – رنگ

ذکر فضائلت شده آواز جبرئیل

آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل

تا اوج عرش در شب معراج رفته ای

بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل

مثل حریر روشنی از نور، پهن شد

در مقدم «براق » پر باز جبرئیل

مدّاح آستان تو و دوستان توست

باید شنید وصف شما را ز جبرئیل

سرمست نام توست بزرگ فرشتگان

پیر غلام توست بزرگ فرشتگان

در آستان عرش تمام ستاره ها

بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها

چشم تو آینه است، نه آئینه چشم توست

باید عوض شود روش استعاره ها

شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو

داده است آبرو به تمام هزاره ها

عیسی کشند و غمزده ناقوس ها ولی

نام تو زنده است بر اوج مناره ها

گلواژه ای برای همیشه است نام تو

«ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو »

سید محمد جواد شرافت

فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد

دو خورشید جهان افروز در دو صبحگاه آمد

دو موسی از دو دریا یا دو یوسف از دو چاه آمد

دو رهرو یا دو رهبر یا دو مشعل دار راه آمد

دو شمع جمع بزم جان و رکن محکم ایمان

دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان

دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم

دو دریا را دو رخشان گوهر یکدانه پیدا شد

دو جان جان جان دو دلبر جانانه پیدا شد

دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد

دو شمع آفرینش یک جهان پروانه پیدا شد

دو سرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی

یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی

یکی سر الّه اکبر یکی وجه الّه اعظم

دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها

دو باب ا… احسانها دو بسم ا… عنوانها

دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ریحانها

دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهان ها

دو خالق را نماینده دو قرآن را سراینده

دو رحمت را فزاینده دو دلها را رباینده

یکی بر اولیاء سادس یکی بر انبیا خاتم

بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد

گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد

نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد

بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد

جهان گردیده آسوده ملک رخ بر زمین سوده

فلک بر زیور افزوده محمد چهره بگشوده ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم

فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد

ملک مهد محمد را به موج نور می بوسد

بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد

مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد

حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش

صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویش به یاد لعل لبهایش کند رفع عطش زمزم

چو آمد آمنه کم کم به هم چشم خدا جویش

دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش

بناگه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش

منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش

سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد

لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شدکه ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد از هم

ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر

خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر

سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر

که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر

ببین لطف مؤید را بخوان دادار سرمد را

بدنیا آر احمد را محمد را محمد رابذکر حق کن استقبال از پیغمبر اکرم

دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او

نه عبد ا… زنده نه زنان آشنا با او

دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او

سخن می گفت فرزندش محمد در خفا با او

امیدش بود و معبودش وجودش بود و مولودش

محمد بود و مقصودش زهی از بخت مسعودشگرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم

ز یک سو رو به قبله مادرش حوّا دعا گویش

ز یک سو آسیه گلبوسه گیرد از گل رویش

ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش

ز یک سو دستهای مریم عذرا به پهلویش

که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد

جمال حق مجسم شد محمد ماه عالم شدبه استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم

در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلّد شد

در آن شب جلوه گر مرآت حسن حی سرمد شد

در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد

در ان شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد

چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد

چه غیبی در شهود آمد خدا را هر چه بود آمدکه او با هر دمش بر آفرینش جان دهد هر دم

چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را

نه آن نور مجسم بلکه وجه ا… اعظم را

فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را

ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را

مبارکباد لبخندت گرامی باد فرزندت

بهین عبد خداوندت محمد طفل دلبندتکه می خوانند مدحش را خدا و انبیا با هم

تو امشب آدم و نوح و خلیل دیگری زادی

ذبیح و خضر و داوود و کلیم برتری زادی

مسیحا نه مسیحای مسیحا پروری زادی

تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی

رسل در تحت فرمانش کتب یک جمله در شانش

هزاران خضر عطشانش صد اسماعیل قربانش مبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم

زمین مکه دیشب غرق در نور محمد بود

چراغ آسمان لبخند زن بر روی احمد بود

جهان آفرینش بهتر از خلد مخلد بود

تجلای خدا در چهره ی عبدی مؤید بود

مؤیّد باد قرآنش گرامی باد فرقانش

معطر باد بستانش جهان در تحت فرمانش بنای اوست در سیل حوادث کوه مستحکم

محمد ای چراغ روشنی بخش جهان آرا

بر افروز و بر افروزان بنور خویش دلها را

بلرزان با نهیب آسمانی کاخ کسری را

ندای تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را

تو ما را دانش آموزی تو مهر عالم افروزی

تو برق اهرمن سوزی تو در هر عصر پیروزی لوای توست با دست خدا بر دوش نه طارم

هماره بوی عطر خلد از خاک درت خیزد

همیشه نور توحید از فراز منبرت خیزد

ندای تفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد

فروغ دانش از کرسیّ درس جعفرت خیزد

ششم مولا ششم رهبر ششم هادی ششم سرور

ششم فرمانده داور ششم فرزند پیغمبرکه شش خورشید حق از سلب او تابیده در عالم

الا ای ام فروه آفتاب داور اوردی

محمد را محمد را کتاب دیگر آوردی

تعالی ا… که مثل آمنه پیغمبر آوردی

تو چون بنت اسد در دامن خود حیدر آوردی

بعصمت مادرش زهرا بصورت چون حسن زیبا

حسینی خو علی سیما امام باقرش باباکه با عید محمد عید میلادش بود توأم

کتاب من کتاب ا… و دین مصطفی دینم

تولای امیرالمزمنین عهد نخستینم

مرام جعفری و مهر آل ا… آئینم

نه کاری بود با آنم نه حرفی مانده با اینم

محب آل اطهارم علی را دوست می دارم

ز خصمش نیز بیزارم به یارش تا ابد یارم نباشد غیر حب و بغض ، دین و مذهب ((میثم))

غلامرضا سازگار

سکوت ِ تیره ی تاریخ سرگردان و حیران  بود

زمان خاموش تر در گوشه ی ذهنی پریشان  بود

جهالت ذهنِ انسان را چنان بی وقفه پر می کرد

که استدلال هم افتاده در  گرداب  هذیان بود

خدا یک واژه تاریک و نامفهوم بود وخشک

نماد ِ  بت ، امید ِ خانه های  بت پرستان بود

سکوتی ممتد و تاریک  ،در متنِ زمین می ریخت

گناه و  جهل و بُدعت ، سازِ خوش آهنگ ِ شیطان بود

نگاه  فصل ها روی زمین خشکیده می روئید

و بذر عشق    محروم از صدای پای باران بود

تب ِ  بانگ ابابیل از سکوت ِ آسمان بارید

و بعد از آن شروع  سالهایی بس  خروشان بود

خدا تابید بر روی زمین تا روشنی بخشد

به ذهن ِ تیره ی انسان ، و آن میلاد ِ عرفان بود

خدا از عرش بر بال ِ  ملائک  مهر  را پاشید

شب اعجاز میلاد محمد  ، عطف ِ انسان  بود

و بر روی زمین کاخ مدائن ها فرو می ریخت

شکوه جشن ِ میلاد محمد،    پایکوبان بود

شنیدند آسمانی ها که یک مرد یهودی گفت

بشارت داد موسی ، این شب میلاد پیمان  بود

تب ِ  آذر گشسب ِ پیر خاموشی گرفت آنگاه

نگاه ِ  روشن ِ چشم محمد بود و قرآن بود

اکرم بهرامچی

ای نمازِ تو آفتابِ خدا

آخرین شاه بیت نابِ خدا

محور گردش زمین و زمان

آسمانی ترین نگاهِ جهان

شعرمن با تو چون محک بخورد

واژه ها یک به یک ترک بخورد

درمیان قبیله های عرب

بین احساسهای مرده ی شب

بین اندیشه های ویرانگر

و  خرافاتیان عصیان گر

وقتِ تعبیر خلق آدم شد

که جهان پر زعطر مریم شد

ناگهان آسمان دگرگون شد

ابرهای زمان دگرگون شد

کاخ کسرائیان به لرزه نشست

خنجر ظلمت شبانه شکست

و شِکفتی که بشکفد ایمان

و نمیرد صدای دخترکان

درشتابی پراز جهالت ها

خفته بودیم پشت عادت ها

مانده بودیم درمَنیَّت خویش

آمدی با خلوص نیت خویش

نرم و آهسته زنده مان کردی

وکریمانه بنده مان کردی

بارش رحمتی زجانب عشق

قطره قطره همه مراتب عشق

حُسن خلق تو انقلابِ خدا

خاتم المرسلین کتاب خدا

فاطمه وثوقی

شب هفدهِ        ربیع الاول     شب شادیمونه

فلک چراغان      در آسمانها     یکی غزل خونه

احمد اومده   ،   به دنیا آی ملائکه می دونید!

وصی و رهبر همه اس بدونید

بیاین تماشا که عقب نمونید!

شادن عرشیان    ،   یکایک   ،   خندانن همه ی ملائک

یا محمد  یا محمد  یا محمد  صلوات  صلوات  صلوات  بر محمد

******

شب شادیمون        شب مجنونی     شب شور و حاله

بزن کف امشب     که از آسمون     ستاره میباره

دلبر اومده    ،   پیمبر خوب خدا رفقا

نبی ما وصی ما عاشقا

روح خدا یا حضرت مصطفی

مدینه شده   ،   چراغان   ،   نبی رسیده از آسمان

یامحمد یا محمد یا محمد  صلوات صلوات   بر محمد

******

شده بیقرار    آروم نداره    دلم کنج سینه

شاید انگاری   شده هوایی    برای مدینه

گنبد خضرا   ،    به ولله  دل هممون و برده

یه فکری کن برا این دل مرده

مُهر تو روی همه دلها خورده

ورودی عرش   ،   نوشته   ،   گلدسته هات سمت بهشته

یا محمد یا محمد  یا محمد صلوات صلوات بر محمد

ایمان غلامی

بر عرش و زمین شمس درخشان آمد

از جانب مکه بوی ریحان آمد/

در قلب جهالت یک تشعشع از نور/

از بهر هدایت سوی انسان آمد

/از هیبت و نامش،طاق کسری لرزید/

بر آدمیان دلیل و برهان آمد/ب

ا تیر نگاهش،قرص ماهی را شکافت/

بی پرده بگویم خود فرقان آمد

/ناخواند کتاب و مکتبی نیز نرفت/

لیکن همه کار بر وی آسان آمد/

رب گفت بخوان نام خداوندت را/

او گفت به چشم و قصه پایان آمد/

او آمد و خلق را ز گمراهی راند/

کوهی ز بلا به سوی شیطان آمد/

ای ‘منتظر’ خفته به خواب غفلت

/برخیز و ببین علت قرآن آمد

سید رضا فتوحی

زمين گهواره كابوسهاي تلخ انسان بود

زمان چون كودكي در كوچه هاي خواب حيران بود

خدا در ازدحام ناخدايان جهالت گم

جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذيان بود

صدا در كوچه هاي گيج مي پيچيد بي حاصل

سكوتي هرزه سرگردان صحرا و بيابان بود

نمي روييد در چشمي به جز ترديد و وهم و شك

يقين تنها سرابي در شكارستان شيطان بود

شبي رؤياي دور آسمان در هيأت مردي

به رغم فتنه هاي پيش رو در خاك مهمان بود

جهان با نامش از رنگ و صدا سيراب شد آخر

«محمد» واپسين پيغمبر خورشيد و باران بود

سيد ضياء الدين شفيعي

به پاي خيز كه دلها ز شوق آب شوند 

كه ذره ها به طفيل تو آفتاب شوند 

بخوان به نام خدا «باسم ربك الاعلي» 

كه لاله ها همه پيمانه گلاب شوند 

امين وحي و نبوت !«الا بذكر ا...» 

بخوان كه با خبر از متن اين كتاب شوند 

سمند صاعقه زين كن خدا نكرده مباد 

كه بي  عدالتي و جهل همركاب شوند 

رسول نهضت بيداري زمان !مگذار 

كه پلكهاي به هم بسته گرم خواب شوند 

شتاب كن، كه روانهاي تشنه ايمان 

رها ز پنجه ترديد و اضطراب شوند 

به يك اشاره تو، برگهاي پاييزي 

لطيف و تازه چون نيلوفران آب شوند 

بخوان حديث محبت، كه بردگان سياه 

در اين كوير، درخشان تر از شهاب شوند 

بگير دست همه پابرهنگان زمين 

كه اين شكسته دلان مالك الرقاب شوند 

يتيم آمنه !اصحاب سر سپرده ت 

وطلايه دار ظفرمند انقلاب شوند 

سحر كه آيد «امن يجيب» مي خوانند 

اميدوار دعاهاي مستجاب شوند 

بگير دست علي را كه با امير عرب 

مجاهدان همه پيروز و كامياب شوند 

چه جاي حيرت اگر يازده ستاره و ماه 

به جانشيني خورشيد    انتخاب شوند

    محمدجواد غفورزاده (شفق)

انتهای پیام/




پیشنهاد میشه بخونید : برای مشاهده جزئیات کامل این خبر «بسته شعر ویژه ولادت حضرت محمد(ص)»اینجا را کلیک کنید. شفاف سازی:خبر فوق در سایت منبع درج شده و صرفا در این سایت بازنشر شده است .چنانچه به خبر فوق اعتراض دارید جهت حذف آن «اینجا» را کلیک کنید.

گزارش تخلف

تمامی مطالب از سایت های مجاز فارسی و ایرانی تهیه و جمع آوری شده است، در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.

جستجو های اخبار روز

اخبار برگزیده

هم اکنون میخوانند ..